صفحه محصول - پاورپوینت درس شانزدهم هدیه های آسمان پایه سوم دبستان داناترين مردم

پاورپوینت درس شانزدهم هدیه های آسمان پایه سوم دبستان داناترين مردم (pptx) 21 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 21 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

درس شانزدهم هدیه های آسمان پایه سوم دبستان داناترين مردم تازه به شهر شام رسيده بود. در شهر کسی را نمی شناخت. آرام آرام در کوچه های شهر قدم می زد. در گوشه ای از شهر همهمه ای برپا بود و مردم دسته دسته به سوی کوه در حرکت بودند. نزديک آمد. از کسی پرسيد: چرا مردم به سمت کوه می روند؟ اتّفاقی افتاده است؟ بزرگ ترين دانشمند مسيحيان در اين کوه زندگی می کند. مسيحيان سالی يک بار به ديدن او می روند و هر سؤالی داشته باشند، از او می پرسند. او پاسخ هر پرسشی را می داند. امروز وقت اين ملاقات مهم است. مرد مسافر دوست داشت اين دانشمند را از نزديک ببيند. تصميم گرفت همراه با ديگران به سمت کوه برود. دانشمند مسيحی بر روی تخته سنگی نشسته بود. از شدّت پيری دستانش می لرزيد. همه دور تا دور او نشسته بودند. دانشمند پير يک يک مردم را به دقّت نگاه کرد. هم هی آن ها را از قبل می شناخت. ناگهان نگاهش به مرد مسافر افتاد! دقيق تر نگاه کرد. تا به حال او را در ميان مسيحيان نديده بود. به او رو کرد و گفت: ای مرد غريبه، تو مسيحی هستی يا مسلمان مسلمانم. - دانشمند هستی يا بیسواد؟ - بی سواد نيستم. دانشمند مسيحی فکری به ذهنش آمد: اکنون بهترين وقت است که سؤالی سخت از او بپرسم، تا نتواند به آن پاسخ دهد . دانشمند مسیحی ادامه داد: «ای مرد، تو می خواهی از من سؤال کنی یا من از تو بپرسم؟! مرد پاسخ داد: «شما سؤال کن. هرچه می خواهی بپرس ! » پیرمرد خنده ای کرد وگفت: «ای مردم، این مرد مسلمان گمان می کند می تواند جواب سؤالاتم را بدهد! اگر راست می گویی بگو بدانم آن، چه ساعتی است که نه روز است و نه شب ؟ » آن ساعت، از اذان صبح تا طلوع آفتاب است. پیرمرد اخمی کرد. انتظار این پاسخ را نداشت؛ امّا دوباره لبخندی زد. پرسش دیگری به یادش آمده بود. آن چیست که هر چه از آن بردارند، کم نمی شود؟ شعله ی شمع است که هر چه شمع های دیگر را با آن روشن کنند، از آن کم نمی شود. از عصبانیت صورتش قرمز شده بود! باز هم پرسید. مشکل ترین سؤالات را می پرسید. آن مرد نیز همه را به خوبی جواب می داد. همه با تعجّب به هم نگاه می کردند و زیر لب چیزهایی می گفتند. عرق بر پیشانی دانشمند مسیحی نشسته بود. سؤالاتش تمام شده بود. و او همه را پاسخ داده بود. با صدایی لرزان رو به آن مرد کرد و گفت: «تو کیستی؟ » من محمّد باقر، فرزند امام سجّاد هستم. مرد دانشمند با تعجّب به او نگاه می کرد . به سختی از روی تخته سنگ بلند شد و فریاد زد: «ای مردم، تاکنون کسی را دانشمندتر از این مرد ندیده ام. تا او در میان شماست ، به سراغ من نیایید و هر سؤالی دارید، از او بپرسید .» اطراف امام شلوغ شد. هر کس سعی می کرد خود را زودتر به امام برساند و سؤالاتش را از او بپرسد. منظور پیرمرد از اینکه گفت: «تا او در میان شماست، به سراغ من نیایید ... این بود که با این سخن به علم و دانش امام اشاره کرد و امام را داناتر از خود می دانست. امام محمّد باقر علیه السّلام، پنجمین امام مسلمانان در مدینه به دنیا آمد. او تنها پنج سال داشت که در کنار پدرش امام سجّاد علیه السّلام در کربلا حاضر بود. امام محمّد باقر علیه السّلام بسیار عالم و دانشمند بود و شاگردان زیادی تربیت کرد. خوش اخلاق و مهربان بود. دستورهای دین و آداب زندگی را به مردم می آموخت و به آن ها آگاهی می داد. امام محمّد باقر علیه السّلام مانند پدر و پدربزرگ خود، با حاکمان ستمگر مبارزه می کرد و سرانجام در این راه به شهادت رسید. ایشان در کنار پدرش در قبرستان بقیع دفن شده است. بدانیم

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فایلو دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید